تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت هجده
زمان ارسال : ۴۱۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
مادر چند لحظه در همان حالت نگاهم کرد و بعد بدون این که بیش از این برای بحث کردن خودش را خسته کند، سر جایش نشست و آب پاکی را ریخت روی دستم.
- خب الان از من چی میخوای؟ برم با بابات حرف بزنم؟ من که از همون اول مخالف رفتن تو بودم، بابات خودش هم میدونه، اگه حرف من براش مهم بودرمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اسرا
00دانیارچندسالش که پدرش توامورکاریش تحصیلیش دخالت میکنه عالیه بانومریم بایدبرای بعضی پدرمادرها بنویسندخالت درامورزندگی ممنوع حتاشما گرامی وار